بخش 2<<خاطراتی از وصال>>

بخش 2<<خاطراتی از وصال>>

دیگه وقتی می اومد چت روم حتی جواب سلامشم نمیداد انگار باهاش قهر کرده بودم خخخخخ منتظر بودم بیاد منت کشی خخخخ ولی اون بدبخت از کجا باید میدونست اصلا چیزی بین ما نبود که بخواد بیاد از دلم در بیار و واسم توضیح بده باهاش سر سنگین شده بودم تا روزی که تولدم بود کل بچه ها میدونستن مدیر چت روم برام شکلک تولدت مبارک زده بود تو چت روم ینی قرار بود بزنه به همه گفتم روز تولدم چت روم باشن میخوایم بترکونیم حتی به اونم گفتم ولی گفتش: من باید برم دیدن یکی از دوستام که از سربازی اومده نمیتونم بیام انقد دلم شکست که نگوووووووووووووووووووووووووو بهش گفتم اصلا مهم نیست بود و نبودت ولی خدا میدونه تو دلم چه خبر بود روز تولدم رسید من نرفتم چت روم وقتی اون نبود دلم میخواست دنیا نباشه تا فرداش که رفتم چت روم اومد خصوصیم گفت پس چرا دیروز نیومدی چت روم منم گفتم مگه شما اومده بودین گفت اره خیلی خوشحال شدم که به حرفم اهمیت داد و اومد ولی به روی خودم نیاوردم گفت: مگه ملت مسخره ی توان به همه میگی بیان اونوقت نمیای من کلی کارو زندگی داشتم منم بهم برخورد گفتم مگه مجبورت کردم کارو زندگیتو بخاطر من ول کنی؟ دیگه چیزی نگفتیم یبار بخاطرش غرورمو شکستم دیگه حاظر نبودم خوردمو بیشتر از این خورد کنم وقتی تو چت روم با دخترا عمومی چت میکرد اتیش میگرفتم حتی چندبار به مسخره بازی الکی تو چت به چند تا دختر پیشنهاد ازدواج داد من حرفاشونو عمومی میخوندم و اشک میرختم مطمئن بودم چون من اونجام داره اینکارو میکنه من و اذیت کنه که موفق هم شد . اون روز با خودم عهد بستم دیگه سمتش نرم
13 بدرد سال1393 بود که از تفریح برگشته بودیم سریع رفتم چت روم دیدم اونم اونجاست یکی از دخترا که از جریان من خبر داشت اومد خصوصیم گفت اون از من شمارمو خواسته ینی باید بودید میدید من چه حالی داشتم داغون شدم فحش کشیدم به دختره و رفتم خصوصی اون صدبرابر بیشتر به اون فحش دادم<<ادامه دارد>>



نظرات شما عزیزان:

Nahid
ساعت15:48---20 شهريور 1393
سلام وب خیلی خوبی داری
ممنونم..قالبت خیلی ناز و قشنگه & همینطور موزیکت
ممنونم بهم سرزدیبازم وبم بیا..من لینکت میکنم تو هم لینکم کن بهت سر میزنم نظر میزارم


ساسان
ساعت15:03---20 شهريور 1393
پس ادامش؟؟؟ وسط جای حساس ادم و تشنه میکنیدا

آراد
ساعت15:01---20 شهريور 1393
ادامش کی میاد؟؟؟؟؟؟

mahdi
ساعت13:37---20 شهريور 1393
وبت عالییییییییییییییه

خاله ریحانه
ساعت13:29---20 شهريور 1393
سلام
وب زیبایی دارین

یا حـــــــــــــــــــــق


وصال
ساعت11:20---20 شهريور 1393

برای جبران دیروز که نبودم دو تا پست میزارم امروز
ببخشید بابت دیروز
♥♥♥♥..........♥♥♥♥
بعد از اون شب رابطه ی من و سیاوش عالی شده بود انقد خووووب که دوباره باعث شروع رابطمون شد ولی اینبار یه طرفه نبود دو طرفه شده بود با هم خوش بودیم من امتحانای میان ترمم شروع شده بود و سیاوش رفته بود خدمت انقد حالم خراب بود وقتی نبود که کل امتحانامو گند زدم روزها گذشت و گذشت سیاوش کم کم عاشقم شده بود و انقد دوسم داشت که همش حرف از ازدواج میزد ولی من بحث و عوض میکردم چون میدونستم ما اینده ی خوبی نداریم از لحاظ خانوادگی خیلی فرق داشتیم و مطمئن بودم مامانم مخالف صد در صد ازدواجه ما میشه تو دوران خوشمون با سیاوش چند باری باز دلم و شکوند ولی من بازم گذشت کردم شنیدم میگم یه زن تا وقتی عاشق نباشه محاله فرصت دوباره بده
ادامه داره



وصال
ساعت11:04---20 شهريور 1393
من و سیاوش اسمش سیاوش بود ولی اسم اصلیش مهدی تو اسفند ماه یک هفته با هم دوست شدیم ولی فقط یک هفته بعد یه هفته سیاوش تموم کرد بازم یکبار دیگه من شکستم تا همون روز سیزده بدر که از چت روم اومدم بیرون انقد گریه کردم تو تختم که خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم کلی میس کال و اس ام اس از سیاوش دارم برام همه چیزو توضیح داد و من انقد عاشق بودم که قانع شدم ولی یه چیزی اینجا مجهول بود چرا باید برای من توضیح بده مگه من کی ام نکنه دوسم داره این سوالا مثل خوره افتاده بود به جونم سیاوش کنکور افتاده بود و باید میرفت19 فروردین خدمت غم عالم تو دلم بود این ینی که دیگه هیچ وقت سیاوش و نمیبینم چند شب بعد تو چت روم بودیم یکی از ناظرا به شوخی گفت میخوام همه رو ده مین اخراج کنم و از اونجایی که سیاوش هم مدیر بود باید از سیاوش اجازه میگرفت سیاوش تو عمومی جلو همه گفت هرچی وصال بگه اگه وصال اجازه داد منم حرفی ندارم منم که انقد ذوق مرگ شده بودم که گفتم هرچی سیاوش بگه
ادامه داره


علی
ساعت1:50---20 شهريور 1393
سلام.خسته نباشی
وبلاگ خوبی داری.کارت قشنگه
ممنون میشم به سایت منم سر بزنی


زبــHø$éìñـل خـاט - طراح لوگو بنر هدر
ساعت2:48---19 شهريور 1393
زندگی به من یاد داده
برای داشتن آرامش و آسایش
امروز را با خدا قدم بر دارم
و فردا را به او بسپارم


خادم کوی بی بی زینب
ساعت21:12---18 شهريور 1393
عالی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در سه شنبه 18 شهريور 1398برچسب:, ساعت 12:15 توسط پسر مهربان |